«کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد .
نتیجه این که مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود


حکمت و حکایت

سبحانی قم
:مسئول مشاوره به زندانیان محکوم ‌به اعدام در #زندان_رجایی_شهر خاطره جالبی دارد

حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در یک کبابی مشغول کار می‌شود، ‌شبی پس از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع می‌کند و می‌رود در بالکن مغازه تا استراحت کند. درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه می‌کند و در جریان سرقت پول‌ها، صاحب مغازه به قتل می‌رسد. او متواری می‌شود؛ اما مدتی بعد، دستگیرش می‌کنند و به اینجا منتقل می‌شود.

حکم قصاص جوان صادر می شود، اما اجرای آن حدود ۱۸-۱۷ سال به طول می‌انجامد؛ می‌گویند شاگرد جوان در

طول این مدت

بقیه در ادامه مطلب


حکمت و حکایت

سالها پیش کشور آلمان به دو بخش تقسیم شده بود، آلمان شرقی و آلمان غربی و دیواری شهر برلین را به دو قسمت برلین شرقی و برلین غربی تقسیم کرده بود.

یک روز، افرادی از برلین شرقی کامیونی پر از زباله و خوراکی‌های گندیده متعفن را به سمت غربی دیوار یعنی برلین غربی ریختند.

مردم برلین غربی به سادگی می توانستند تلافی و انتقام جویی کنند، ولی این کار را انجام ندادند! ولی به جای آن کامیونی پر از کنسروهای خوراکی،بسته های نان و شیر و دیگر مایحتاج خوراکی تازه را در سمت شرقی دیوار یعنی برلین شرقی با نظم آنجا گذاشتند.

و بر روی بسته ها تابلویی نهادند که بر آن نوشته شده بود:

هرکس از آنچه دارد به دیگران می دهد

چه حقیقت زیبایی، ما تنها از آن‌چه پر هستیم به دیگران می دهیم!

چه چیزی در درون شماست؟
محبت یا نفرت؟
صلح یا جنگ؟
حیات یا مرگ؟
برکت یا لعنت؟
ظرفیت ساختن یا ظرفیت تخریب؟

شما چه چیز به دیگران هدیه می دهید .؟


حکمت و حکایت

سالها پیش کشور آلمان به دو بخش تقسیم شده بود، آلمان شرقی و آلمان غربی و دیواری شهر برلین را به دو قسمت برلین شرقی و برلین غربی تقسیم کرده بود.

یک روز، افرادی از برلین شرقی کامیونی پر از زباله و خوراکی‌های گندیده متعفن را به سمت غربی دیوار یعنی برلین غربی ریختند.

مردم برلین غربی به سادگی می توانستند تلافی و انتقام جویی کنند، ولی این کار را انجام ندادند! ولی به جای آن کامیونی پر از کنسروهای خوراکی،بسته های نان و شیر و دیگر مایحتاج خوراکی تازه را در سمت شرقی دیوار یعنی برلین شرقی با نظم آنجا گذاشتند.

و بر روی بسته ها تابلویی نهادند که بر آن نوشته شده بود:

هرکس از آنچه دارد به دیگران می دهد

چه حقیقت زیبایی، ما تنها از آن‌چه پر هستیم به دیگران می دهیم!

چه چیزی در درون شماست؟
محبت یا نفرت؟
صلح یا جنگ؟
حیات یا مرگ؟
برکت یا لعنت؟
ظرفیت ساختن یا ظرفیت تخریب؟

شما چه چیز به دیگران هدیه می دهید .؟


حکمت و حکایت

سبحانی قم
:مسئول مشاوره به زندانیان محکوم ‌به اعدام در #زندان_رجایی_شهر خاطره جالبی دارد

حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در یک کبابی مشغول کار می‌شود، ‌شبی پس از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع می‌کند و می‌رود در بالکن مغازه تا استراحت کند. درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه می‌کند و در جریان سرقت پول‌ها، صاحب مغازه به قتل می‌رسد. او متواری می‌شود؛ اما مدتی بعد، دستگیرش می‌کنند و به اینجا منتقل می‌شود.

حکم قصاص جوان صادر می شود، اما اجرای آن حدود ۱۸-۱۷ سال به طول می‌انجامد؛ می‌گویند شاگرد جوان در

طول این مدت

بقیه در ادامه مطلب


حکمت و حکایت

«کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد .
نتیجه این که مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود


حکمت و حکایت

امروز متوجه شدم که من در آینده زندگی میکنم؛ همان آینده که سالها پیش نگرانش بودمو سالها پیش متوجه نبودم که در گذشته زندگی میکنم، همان گذشته که اکنون حسرتش را میخورم. همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است. هروقت باران بیاید ، بالاخره بند خواهد آمد . هر روز صبح طلوع خورشید می‌خواهد همین را بگوید اما شما یادتان می‌رود و درعوض فکر می‌کنید که شب همیشه باقی میماند. اما اینطور نیست. هیچ‌چیز همیشگی نیست. پس اگر اوضاع زندگی خوب است از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست. اگر اوضاع بد است، نگران نباشید چون این شرایط هم همیشه نمی‌ماند. هر لحظه فرصت جدیدی به شما داده می‌شود. فقط باید از این فرصت بهترین استفاده را بکنید. 100k.ir


حکمت و حکایت
سوار تاکسی بین شهری شدم، میخواستم به بیرون شهر برم اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم اما وسط راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم ولی پول نبود…! جیب چپ نبود… جیب پیرهنم! نبود که نبود … گفتم حتما تو کیفمه! اما خبری از پول نبود… به راننده گفتم: اگر کسی رو سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!! گفت: به قیافه اش نگاه می کنم! گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق براش افتاده…!!! یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی ، می رسونمت … . خدای من! من مسیر زندگی ام رو با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم اما الان هرچه نگاه می کنم ، می بینم هیچی ندارم، خالیه خالی ام … فقط یک آه و افسوس که مفت عمرم از دست رفت … خدایا ما ر و می رسونی؟؟؟ یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مون میکنی؟؟؟ الهی و ربی من لی غیرک . www.100k.ir
حکمت و حکایت
ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت ، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف ش ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در را زدند بقیه در ادامه مطلب
حکمت و حکایت
چند وقت پیش مطلبی در مورد طاووس و نحوه جفت گیری اون که اشاره میکنه طاووس ماده با خوردن اشک طاووس نر تخمش باردار میشه از نت پیدا کردم واونو توی سایتم گذاشتم که با نظر یکی از دوستان فرهیخته به شرح ذیل روبرو شدم: با سلام! لطفا قبل از گذاشتن اینگونه متن ها کمی روی آن فکر کنید و عقل خودتونو به کار بندازید! هر کس دیگه که این متنو ببینه میگه چه چرت و پرتی تو اسلام یا نهح البلاغه حضرت علی که دومین کتاب ما شیعه هاس نوشته شده! من یه پزشکم. این متنو که دیدم یه لحظه شک کردم که نکنه واقعا یه همچین چرتو پرت واااضح و کاملا خنده داری که یه مشت احمق فقط باورش میکنن واقعا تو نهج البلاغه باشه!! رفتم نهجالبلاغرو چک کردم خداروشکر دیدم اونجا اتفاقا گقته این سخن سخن عوام هست و طاووس مانند خروس جفت گیری میکنه! به مشکلات این نوشته می پردازیم: 1- اولا این خطبه 164 هست نه 165 2- دومند محال ممکنه سلول زنده ای بدون کیست یا اسپور از دستگاه گوارش هر موجود زنده ای عبور کنه و حتی دفع بشه و زنده بمونه! بعد بر فرض محااال و تو تخیلمون مثلا اگر هم زنده بمونه چجوری میره تو دستگاه تولید مثلی؟؟؟؟؟ 3- متن اصلی خطبه هم اینه!! طاووس بر زيبايى رنگهاى خود مى‏بالد و مغرور به جلوه‏گريهاى دمش ، مى‏خرامد . چون خروس با ماده خود جمع مى‏آيد و چون نرنيه‏هاى شهوتناك با ماده خود نزديكى مى‏كند و بارورش مى‏سازد . در اين باب از تو مى‏خواهم كه خود به چشم خود ببينى ، تا آنچه گفته‏ام ، باورت گردد و من مانند كسى باشم كه آنچه مى‏گويد به عيان ديده نه از ديگرى شنيده ، كه به قول او اعتماد نشايد كرد . اگر چنان باشد كه بعضى پندارند كه طاووس ماده از خوردن قطره اشكى كه از چشم طاووس نر مى‏تراود و در گوشه‏هاى چشمش مى‏ماند ، بار مى‏گيرد و تخم مى‏نهد نه از راه جماع ، اين امر عجيبتر از بارور شدن ماده كلاغ نيست كه پندارند از چيزى كه كلاغ نر در دهان او مى‏گذارد ، بارور مى‏گردد مثل اینکه این متن تو شبکه های اجتماعیم پخش شده! فردا روز قیامت جواب هرکسیو که منحرف بشه باید بدین!!! اینم عکس تولید مثل طاووس http://mangalorean.com/images/features2/20090407peacock7.jpg نویسنده سایت: من همین جا از ایشون و همه خوانندگان عذر خواهی کرده و متن کامل خطبه 165 نهج البلاغه امیر رومیذارم. در ضمن من خودم اعتقاد دارم لزوما هر آنچه در نت منتشرمیشه درست نیست. و با این وضعیت از این به بعد مطالبی که میذارم رو بیشتر درش تامل می کنم متن کامل خطبه در ادامه مطلب
حکمت و حکایت

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

معرفي برنامه ها ی شبکه های اجتماعی یادداشت های روزانه یک دیوانه... دبیرستان متوسطه اول لاله ادبیات پایداری دنیای کودکانه هنر ایرانی