ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت ، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف ش ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در را زدند بقیه در ادامه مطلب
حکمت و حکایت منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طراحان برتر نامه ای به گذشته زرگیم | پایگاه ویرایش بازیهای رایانه ای journiupzhx16 local مستر فان